ذکر مصیبت تخریب حرم مطهر ائمه بقیع علیهم السلام
جلـوهٔ جـنّت به چشم خاکـیان دارد بقیع یا صـفـای خـلـوت افـلاکـیان دارد بقیع گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفـتی با مهـر و مـاه آسـمان دارد بقـیع گرچه محصولش به ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه میتابد بر او خورشید سوزان حجاز از پـر و بال ملائک سایـبان دارد بقیع میتـوان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر بینهـایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذرّه خورشیدی نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع در پـناه مـجـتـبی، در ظلّ زینالعـابدین ارتـباط معـنـوی با قـدسـیان دارد بـقـیع بـاقـر عـلـم نـبـی و صـادق آل رســول خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قـرنها بگذشته از آن ماجـرا اما هنوز داغ هجدهساله زهرای جوان دارد بقیع آخر اینجا قصهگوی رنج بیپایان توست غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع حوریان گیسو پریشاناند در این آستان شاید از انـسـیۀ حـورا، نشان دارد بقیع تربت زهرای اطهر بینشان است ای دریغ تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها میشود با خلوت روحانیاش ای مـدیـنه! انتـظار میـهـمان دارد بقـیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بستهاند زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع |